شاید یک خوناشام

ساخت وبلاگ
زندگی اینجا اینجوریه که یهو چشم باز میکنی میبینی آخر ماهه تموم پولت تموم شده و منتظری حقوق بگیری تا قسطا عقب نیوفتن. چشم به هم میزنی میبینی درست تموم شده. دربدر دنبال کاری یه کار مزخرف پیدا میکنی که باز عقب نیوفتن از قسطای نا تمام. شب و روز مشغولی برای پیدا کردن کار بهتر. بعد از کلی استرس کار پیدا میکنی. چشماتو باز میکنی میبینی الان که پول داری دیگه قسطا تموم شدن. کار راحت تر شده. اقامتتو گرفتی. صبح کیری شب میای لم میدی رو مبل و فیلم میبینی. آخر هفته ها میری سفرای کوچیک...که یهو وقتی که اصلا فکرشم نمیکنی همه چیز یادت میوفته. به چه قیمتی رسیدی اینجا. یهو میبینی خودت لای اون بدبختیا گم شدی. جا موندی یه جایی که یادت نیست. کتاب نمیخونی. حتی یادت میره دلت برای چی و کی تنگه و داره میترکه از غصه. فقط میدونی داری له میشی. زیر افکار خودت. زیر سنگینی نگاه تصویرت تو آینه. وقتی بدبختی کم میاری یادت میوفته همه زندگیتو بر باد دادی به خاطر ترس به خاطر بچگی به خاطر ... حتی نمیدونی به خاطر چی و این منم در آستانه ۴۰ سالگی و هزاران تصویر شفاف تو ذهنم از چیزی که میتونست بشه و نشد. باید بدبختی جدید برای خودم جور کنم . دارم له میشم زیر روزمرگی. شاید یک خوناشام...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید یک خوناشام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodmaxa بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 14:41

تحمل مثل یه ظرف سر بسته میمونه

که حتی معلوم نیست توش چه شکلیه

یعنی نمیدونی چقدر جا داره

هی میریزی توش هی هیچ اتفاقی نمیوفته

تو فیلم افسانه ۱۹۰۰ تو سکانسی که افتادن تابلو از دیوار و توضیح میده میگه همیشه اونجاست همیشه سفت وایساده تا اینکه تو یه لحظه بنگگگ تصمیم میگیره بیوفته

این ظرف تحمل رسیده به اونجاش که اب از لبه هاش یکمم اومده بالاتر

اون لحظه نزدیکه

شاید یک خوناشام...
ما را در سایت شاید یک خوناشام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodmaxa بازدید : 95 تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1401 ساعت: 20:00

بعد از مدت ها بازم حس خوبی به خودکشی دارم. صحبت راجع به خودکشی خیلی شخصیه اونقدر شخصی که حتی با خودت هم خیلی جرأت نمیکنی کشش بدی. دیگه بحث دوست صمیمی و پارتنر که جداست. واسه همین وقتی خودت یه فکری میکنی راجع به اون دیگه خودتی و خودت. هیچ کس نمیتونه همفکری کنه. سخته. ولی یه جور قدرت حساب میشه. یه چیزی که کسی حتی به فکرش هم نمیرسه راجع به تو. دست خوته همه چیش. حس خوبیه 

شاید یک خوناشام...
ما را در سایت شاید یک خوناشام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodmaxa بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 13:50

دقیقا یک سال از آخرین پست اینجا میگذره. دقیقا امروز باید هارد اکسترنالم اتفاقی همراهم باشه. دقیقا امروز باید از کار خسته بشم و شروع کنم به تمیز کردن هارد. برسم به فایلهای قدیمی،برسم به آرشیو وبلاگی که شاید یک خوناشام...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید یک خوناشام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodmaxa بازدید : 143 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:14

هیچ اتفاق قشنگی قرار نیست بیوفته. پس بتمرگ سر جات و از بدبختی هات لذت ببر. 

نشد 

نشد 

نشد 

شاید یک خوناشام...
ما را در سایت شاید یک خوناشام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bloodmaxa بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 24 ارديبهشت 1398 ساعت: 17:24

بعضی وقتا که از ارتباط با  سری از دوستام یه مدتی میگذره  یهو یه چیزی مثل پتک میخوره تو سرم . یهو از ناکجا یه اتفاقی میوفته که میبینی تو یه جمع دوستانه این فقط توئی که برای دوستیت یه حدی است حالا این حد هر چقدر که می خواد باشه ولی کمتر از اونیه که بقیه با هم دوستن. یهو میفهمی که تو با بقیه فرق داری یهو میبینی که خیلی جاها به خیلی از دوستیا نباید دل ببندی یهو میفهمی که تو جامعه این دوستی یه شهروند درجه دو حساب میشی. من که خودم ترجیح می دم از تنهایی بمیرم ولی تو جمعی نباشم که درجه دو محسوب بشم . نمیدونم شایدم فقط یه حس بچگونه اس شاید یک خوناشام...ادامه مطلب
ما را در سایت شاید یک خوناشام دنبال می کنید

برچسب : شهروند درجه دو,شهروند درجه دو چیست,شهروند درجه دو کانادا,شهروند درجه دو كانادا,شهروند درجه دو در كانادا,شهروند درجه دوم,شهروند درجه دو در کانادا,شهروند درجه دو نداريم,شهروند درجه یک و دو,شهروند درجه یک و دو کانادا, نویسنده : bloodmaxa بازدید : 270 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 15:59